استوانه کورش / دلیلی بر دادگری
ایرانیان....آیا این اخلاق و گفته خداپرستان نیست..؟!؟
.
..............................................................................................
[ بنا کرد ] (؟)
2.
.............................................................................................
گوشه ی جهان.
3. .......................................... ناشایستی شگرف بر
سروری [1]? کشورش چیره شده بود [2]?
4.
............................................. (فرمود تا به زور) باج گندم و دهش
رمه بر آنان بنهند [3]?
5. (پرستشگاهی) همانند اَسنگیل Esangila [ بنا کر]د ...
از برای او ur و دیگر جای های مقدس
6. با آیین هایی نه در خور ایشان، آیین پیش
کشی قربانی ای نهاد که (پیش از آن) نبود. هر روز به گونه ای گستاخانه و خوار کننده
سخن می گفت، و نیز با بدکرداری از بهر خوار کردن (خدایان)[4]?
7. بردن نذورات را
(به پرستشگاه ها) برانداخت. [ او (همچنین) در آیین ها (به گونه هایی ناروا) دست
برد. اندوه و ناشادمانی ] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک Marduk
پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.
8. کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک =
بابل B?bilion) تباهکاری روا می داشت (و) هر روز [ به آزردن (آن) سرزمین دست (می
یازید)، مردمانش ] را با یوغی بی آرام به نابودی می کشانید، همه ی آن ها را.
9.
از شکوه های ایشان انلیل Enlil خدایان (= سرور خدایان = مردوک) سخت به خشم آمد. [
جای های مقدس رها شدند و یادنمای (آن) پرستشگاه ها (= آثار) به فراموشی سپرده شد ].
دیگر خدایان باشنده در میان ایشان (نیز) پرستشگاه های خویش را ترک کردند.
10. در
(برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید Nab?na'id) آنان (= پیکره های خدایان) را
به بابل فرا برد. لیک مردوک، [ آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود ]، از بهر همه ی
باشندگان روی زمین که جای های زندگیشان ویرانه گشته بود،
11. و (از بهر) مردم
سرزمین های سومر ?umer و اکد Akkadî که (بسان) [ کالبد ] مردگان (بیجان) گشته
بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان باز گردانید و بر
آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.
12. (مردوک) در میان همه ی سرزمین ها، به
جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر،[5]? آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک)
باشد، شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت.[6]?
13. او (=
مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان An?an را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و
او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه ی جهان.
13. او (= مردوک) سرزمین
گوتیان Qutî و تمامی سپاهیان مندَ Manda (= مادها)، [7]? را به فرمانبرداری از او
(= کورش) واداشت.[8]? او (مردوک) - (واداشت تا) - مردم، سیاه سران،[9]? به دست کورش
شکست داده شوند.
14. (در حالی که) او (= کورش) با راستی و داد پیوسته آنان را
شبانی می کرد، خدای بزرگ، نگاهبان مردم خویش، با شادی به کردارهای نیک و دل (پر
از) داد او ( = کورش) نگریست.
15. (پس) او را فرمود که به سوی شهر وی، بابل، پیش
رود. (مردوک) او (= کورش) را برانگیخت تا راه بابل را در سپرد (و خود) همانند دوست
و همراهی در کنار وی همواره گام برداشت.
16. (در حالی که) سپاهیان بی شمار او
[10]? که همانند (قطره های) آب یک رود به شمارش درنمی آمدند،[11]? پوشیده در ساز و
برگ جنگ،[12]? در کنار وی گام برمی داشتند.
17. او (= مردوک) بی هیچ کارزاری وی
(= کورش) را به شهر خویش، بابل، فرا برد. (مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و)
نبونئید را - پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمی کرد - به دست او (= کورش)
سپرد.[13]?
18. همه ی مردم بابل، همگی (مردم) سومر و اکد، (همه ی) شاهزادگان و
فرمانروایان [14]? به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از
پادشاهی اش شادمان گردیده، چهره ها درخشان کردند.
19. سروری که به یاری وی
خدایان ِ(؟) در خطر مرگ (قرار گرفته) زندگی دوباره یافتند و از گزند و آسیب رها
شدند، (و) همه ی خدایان (؟) به شادی او را همی ستودند و نامش را گرامی
داشتند.
20. من، کورش، پادشاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر
و اکد، شاه چهار گوشه ی جهان،
21. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه ی
[15]? کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر)
انشان،
22. از تخمه ی پادشاهی ای جاودانه، آن که پادشاهیش را خداوند [16]? (=
مردوک) و نبو Nabû دوست می دارند و از بهر شادی دل خویش پادشاهی او را
خواهانند.
آنگاه که من (= کورش) آشتی خواهان به بابل اندر شدم،[17]?
23. با
شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ،
مهر دل گشاده ام را که د[وستدار ] بابل است به خواست خود به [ خویشتن گروانید ]
(پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم.[18]?
24. (و آنگاه که) سربازان بسیار
[19]? من دوستانه اندر بابل گام برمی داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی
سرزمین های سومر و اکد ترساننده باشد.
25. من (شهر) بابل و همه ی (دیگر) شهرهای
مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئید)
ایشان را به رغم خواست خدایان یوغی [20]? داده بود (؟) نه در خور ایشان،
26.
درماندگی هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم.[21]?
مردوک، خدای
بزرگ از کردارهای من شاد شد و
27. (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهی که پرستنده ی وی
است و کمبوجیه، فرزند ِزاده شده ی من و همگی سپاهیانم را
28. با بزرگواری،
افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد و
والاترین پایه ی [22]? [ خدائیش ] را ستودیم. به فرمان او (= مردوک) همه ی شاهان بر
اورنگ شاهی برنشسته
29. و همگی (شاهان) جهان [23]? از زبرین دریا (= دریای
مدیترانه) تا زیرین دریا (= دریای پارس)، (همه ی) باشندگان سرزمین های دور دست، همه
ی شاهان آموری شاهان Amurrû آموری،[24]? باشندگان در چادرها همه ی آن ها
30. باج
و ساو بسیارشان [25]? را از بهر من؛ (= کورش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من
بوسه دادند.
از ... تا (شهر) آشور A??ur و شوش M??. ERIN = ?usan
31. آگاده
Agade، سرزمین اشنونا E?nunna، (شهر) زمین مه - تورنو Mê - Turnu، دیر D?r تا
(پایان) نواحی سرزمین گوتیان و نیز (همه ی) شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز
ویرانه گشته بود،[26]? (از نو باز ساختم).
32. (و نیز پیکره ی) خدایانی را که در
میانه ی آن شهرها (= جای ها) به جای های نخستین بازگردانیدم و (همه ی آن پیکره ها
را) تا به جاودان در جای (نخستین شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده
بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاه های خویش بازگردانیم.
33. (و نیز پیکره
ی) خدایان سومر و اکد را که نبونئید (بی بیم) از خشم سرور خدایان (= مردوک) با بابل
اندر آورده بود، به فرمان مردوک، خدای بزرگ به شادی و خوشی
34. در نیایشگاه
هایشان بنشاندم - جای هایی که دل آن ها شاد گردد -
باشد که خدایانی که من به جای
های مقدس (نخستین شان) باز گردانیدم،
35. هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و
نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند [27]? و هماره در پایمردی من سخن ها گویند، با
واژه هایی نیک خواهانه باشد که به مردوک، خدای من، گویند که «به کورش، پادشاهی که
(با بیم) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش،
36. بی گمان باش، بهل تا آن زمان
باز سازنده باشند ... با روزهایی بی هیچ گسستگی.» همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی
داشتند و من همه ی (مردم) سرزمین ها را در زیستگاهی آرام بنشانیدم.
37. [
......................... یک ؟ غا]ز، دو اردک و ده قمری (فربه) بیش از (رسم ِمعمول
ِدادن ِ) غازها، اردک ها و قمریان (معین کردم)
38. [...............بل]ند و بر
آن ها بیفزودم. در استوار گردانیدن ب[نای ] باروی «ایمگور - انلیل Imgur - Enlil»
باروی بزرگ شهر بابل کوشیدم [28]? و
39. [................] دیوار کناره ای
(ساخته از) آجر را بر کنار خندق شهر که (یکی از) شاهان پیشین [ ساخته و (بنایش را)
به انجام نرسانیده ] بود،
40. [ بدانسان که ] بر پیرامون [ شهر (به تمامی)
برنیامده بود ]،[29]? آنچه را که هیچ از یک شاهان پیشین (با وجود) افراد به بیگاری
گرفته شده ی [ کشورش ] در بابل نساخته بودند،
41. [ ..... از قیر ] و آجر از نو
بار دیگر بساختم و [ بنایشا]ن [30]? [ را به انجام رسانیدم. ]
42. [ دروازه های
بزرگ وسیع مر آن ها را بنهادم ....... و درهایی از چوب سدر ] با پوششی از مفرغ، با
آستانه ها و پاشنه [هایی از مس ریخته شده ...... هر آن جایی که دروازه ها]یشان
(یافت می شد)،
43. [ استوار گردانیدم
....................................................................................
نو]شته ای لوحه ای (در بردارنده ی) نام آشور بانی پال A??ur - b?ni - apli شاهی پیش
[31]? از من [ در میان آن (= بنا) بدید]م.
44.
............................................................................................................
45.
.......................................................................................
تا به روز
جاودان.
--------------------------------------------------------------------------------